تو راه دانشگاه بودم استرس داشتم
میرفتم که نمره هامو ببینم
به صورت غیر ارادی شروع کردم تو دلم با خدا حرف زدن
به فکر فرو رفتم
به این فکر که خدایی به اون معنا در کار نیست
احساس بدی بهم دست داد احساس بی پشت و پناهی و تنهایی هراس آور
کسی نبود که ازش کمک بخوام یا باش قرار بزارم
عجب اوضاع وحشتناکی واسه چند لحطه به دیندارا حق دادم که با چیز بی منطقی مثل دین به خودشون آرامش میدن هرچچند کاذب
دلم میخواد این آرامش روحی رو بدست بیارم
فکر میکنم باید از میون آدما یه خدا پیدا کنم
از همین الان تصمیم گرفتم و آستینا رو زدم بالا
خوش به حال کسی که خدای من میشه
پیدا نشده بهش حسودیم شد
۵ ماه قبل
اون خدا هست..اگه نبود بخاطر این بود که دنبالش نگشتی!.. :-)
پاسخحذفیوسف
فقط سغی کن نسبت به هر نوع خدایی که داری مشرک نباشی!
پاسخحذف