۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

شعر+چرند وپرند

آه اي با جان من آميخته
اي مرا از گور من انگيخته
چون ستاره با دو بال زر نشان آمده از دور دست آسمان
از تو تنهاييم خاموشي گرفت
پيكرم بوي هم آغوشي گرفت
جوي خشك سينه ام را آب تو
بستر رگهام را سيلاب تو
در جهاني اينچنين سرد و سياه
با قدمهايت قدمهايم به راه
اي به زير پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گيسويم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه اي بيگانه با پيراهنم آشناي سبزه زاران تنم
آه اي روشن طلوع بي غروب آفتاب سرزمين هاي جنوب
آه اي از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سيراب تر
عشق ديگر نيست
اين خيرگيست
چلچراغي در سكوت تيرگيست
عشق چون در سينه ام بيدار شداز طلب پا تا سرم ايثار شد
اين دگر من نيستم من نيستم
حيف از آن عمري كه با من زيستم
اي لبانم بوسه گاه بوسه ات
خيره چشمانم به راه بوسه ات
اي تشنج هاي لذت در تنم
اي خطوط پيكرت پيراهنم
آه ميخواهم كه بشكافم ز هم
شاديم يكدم بيالايد به غم
آه ميخواهم كه برخيزم ز جا
همچو ابري اشك ريزم هاي هاي


از شعر عاشقانه فروغ

اين شعر فوق العاده محشره تو اين روزا كاملا بام هم حسه
اميدوارم اين حس محدود به چند روز و چند ساعت نباشه
و به راحتي تموم نشه
البته من اين فكر هم از ذهنم عبور ميكنه كه شايد با يه مشت يا چند تا فحش تموم شه
نميدونم
ميشينم ببينم چي پيش مياد(جبر جبر)

دلم ميخواد شعر رو كامل بنويسم
اما ميدونم خيلي ها شعر فوبيا دارن و تا ميبينن پست جديد شعره خدافظي ميكنن ميرن(اينم از مشتري يا همون خواننده مداري يا نوازي)

وتلاش بسيار من براي هرزه شدن
زرد شدن
كلمه مودبانه ديگه اي به ذهنم نميرسه
اينجوري نبودم به اون وضع افتادم اين جوري شدم چي ميشم؟
آخر عاقبت اين روش ختم به خير باشه
البته خوبي اين دوران اينه كه اگه كم بياري نيازي به خود كشي نيست آخه در باغ شهادت بازه فعلا

۲ نظر:

  1. قشنگ بود مرسی منم لینکت کردم.

    پاسخحذف
  2. جدا کار دیگه ای جز انتظار نمی تونیم بکنیم.
    درباغ شهادت هم که خوب اومدی. خیلی وقت ها میگم برم جنتا بسیجی زمین بزنم بعد برم زیر تایر دنا! اون وقت همه از شر هم راحت میشن!

    پاسخحذف