۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

نفس

نفس
نفس بکش
میخواهم جهنم را تجربه کنم
آن‌قدر ها هم جای بدی نیست
شعله هایش نفس‌های توست
مارهایش بوسه های من
خارهایش خنده های تو
از من گذشته است به اصولی پایبند باشم
در کشور من قانونی وجود ندارد
بهشتی وجود ندارد
شرابترین انگور ها را نوشیده ام
شیرین‌ترین گیلاس ها را چشیده ام
حوریان عروسکی را نیز در خواب دیده‌ام
از من گذشته است
شعرم حرفهای خوب بزند
مواظب باشد
با ادب باشد
شعر باشد
بگذار بگویم:
وقتی گونه های تو را لمس میکنم
به گناه می‌اندیشم
دست‌های تو را که میگیرم مست می‌شوم
تو را که می‌بینم
عریان می‌بینم
به من اعتماد نکن
به دکمه هایت اعتماد نکن
دکمه ها بی وفایند
شانه ها بی وفایند
شاعران بی‌وفا ترند
این قانون است
من تو راسر میکشم
تو مرا سر میبری
من زیبایی تو راغارت میکنم
تو جوانی مرا میدزدی
نفس
عمیقتر نفس بکش


الیاس علوی

۱ نظر: