۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

دلنوشته ی پخش و پلا

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
قبلی رو هیچ‌کس نفهمید
گند نخورد
لعنت به همه
لعنت به همه
منو مجبور کردن حرف بزنم
داشتم زندگیمو میکردم
دردمو میکشیدم
داشتید زندگی خودتونو میکردید
آروم بودید
چه مرگتون شد یهو که بگو بگو
بگم که چی بشه
بگم که دلتون بسوزه؟
بگم که به بقیه فحش بدید که جرا این کارا رو با من کردن؟
بگم که دلتون بسوزه
بگم که اشک بریزید واسم؟
داشتم زندگیمو میکردم














زندگی سخته
اثبات وجود خودم به تک تک افراد
از زنده بودن پشیمونم
خسته ام
واقعاً خسته
دلم شکسته
از همه چی
دلم شکسته
دلم منجی میخواد
دلم یه شونه میخواد که سرم رو روش بزارم
گریه کنم
بگم همه اینا تقصیر تو بود
نامرد
لا اقل باش
پشتمو خالی نکن

با تمام قدرت
از روی درد به روی سینه هاش مشت میزدم ومیگفتم تقصیر تو بود
تا از حال میرفتم و
میفتادم




از خودم بدم میاد
همین کاری که الان دارم میکنم خیلی گهههههههه
خیلی کثیفه
















میگن باید به خودم فکر کنم
درد داره
من اگه به خودم فکر کنم دیوونه میشم,

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر