۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

این نامه هیچوقت به تو نمیرسه

من امشب
آروم اینجا میمیرم
تنها
به یاد بیارید که من همیشه تنها بودم
ههیچوقت هیچ‌کس نبود که بمونه
همه اومدن
یه چیزی نوشتن روم و رفتن
و من موندم و من
با تنی خسته و خط خطی
از من با اسم بیچاره یاد کنید
بگید بیچاره
حتی حق نداشت گوش کسی رو که دوست داره برای چند دقیقه بدست بیاره
اما برای خواسته ی عشقش نگید تا به آغوش کسی که میخواست برسه
تو حق داشتی
تو حق داشتی بجنگی که ساعتی توی آغوش کسی که دوست داری آروم بگیری
اما من حق نداشتم اخم به چهره بیارم که حتی گوشتم نسیبم نشد
تو حق داری
حق داری که بجنگی تا نگاه‌های زیبا نسیبت بشه
اما من
حق ندارم
حق ندارم حتی دلم بگیره که حتی یه نگاه هم نسیبم نشد
تو حق داری
حق داری تو آغوش کسی که دوست داری به خواب بری
اما من حق ندارم
حق ندارم دستتو لمس کنم
دست سرد و شلتو که با زبون بی زبونی فریاد میزنی ولش کن
توی دستام بگیرم
تو حق داری
تو حق داری بدونی کسی که دوسش داری چرا ناراحته
چرا اخم کرده
چرا تو همه؟
اما من حق ندارم
حق ندارم دو تا سؤال پشت سر هم ازت بپرسم
تو حق داری بهم بگی بس کن و روتو برگردونی
تو حق داری منو لبه ی پرتگاه رها کنی
منم هی تلو تلو بخورم و تو سکوت کنی
نگاهم هم نکنی
انگشتاتو خسته نکنی
این حق منه که همیشه لبه ی پرتگاه باشم
و تو با عشقت آروم توی خیابونا قدم بزنی
تو حق داری
حق داری بیخیال به همه دنیا نگاه کنی و سیگارتو بکشی و فوت کنی به همه ی دنیا
اما من
من باید اون گوشه بلرزم و همه دلشون به حالم بسوزه و و حق دارم حتی یه نگاه تسیبم نشه
تو حق داری
حق داری وقتی می‌بینی من ناراحتم راهتو بکشی بری و بعد از چند ساعت بپرسی تو الان ناراحتی؟
تو حق داری نفهمی منو
من حق ندارم ناراحت باشم
حق ندارم دلم بشکنه
حق ندارم اذیت شم
تو حق داری وقتی زندگیم تعطیله
دارم تحلیل میرم
درد میکشم
و عاجزانه نیاز دارم به عنوان یه دوست کنارم باشی
بری
بری سمت رویاهات
بری و بگی معده م به هم ریخته و سر تا هشت شب وقت بکشی که مبادا من گیرت بیارم
لعنتی
تو بخواه
تو اراده کن
منو دیگه نمیبینی
پرتم کن
فحش بهم بده
ازم متنفر باش
اما بی‌تفاوت نباش
نیازی نیست
تو فقط بخواه
من میرم
پشت سرمم نگاه نمیکنم
من گه
من خر شعارم اینه
راضیم به رضای تو
پس تو راضی باش
من کاسه ی پر دردم یا بنوش
یا بشکن
رهایم کن

کوچیکم نکن
ازم رد نشو
من کوچیک نیستم
منو حقیر نکن
بکش اما شخصیتمو نکش
نادیده م نگیر
تو با تحقیر کردن من حتی به حس دوست داشتن خودتم پشت پا زدی
تحقیرش کردی

خسته شدم
خسته شدم از خسته بودن
خسته شدم ار همیشه دل شکسته بودن
بیا و سکوتت رو بشکن
بگیر منو یا رهام کن

پایان

۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

انتقالی

بلاخره دست از سرتق بازی برداشتم و بعد از چند ماه فیلتر شدن و اینکه کسی نمیتونست برام کامنت بزاره و اگه میتونست با اعمال شاقه بود
بلاگم رو منتقل کردم یه جای دیگه
باشد که سعادتمند شویم
اینم لینک جا جدیده:
http://pesaretanha3.blogspot.com/

۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

و باز هم قصه عشق

وقتی درد میکشی درد میکشم
لعنت به آدم‌هایی که تو رو نمیبینن و زیر پا میزارن تو رو
روشنی نور ماه
ای زیبا ترین ریتم زندگی
دوست دارم
دلم میخواد هر چی که رو سرت خراب میشه رو رو سر خودم خراب کنم
روشنی نور ماه میخوام بند بند کسایی که دلتو ریش ریش میکنن پاره کنم
روشنی نور ماه درد نداشته باش
درداتو بزار رو شونه های من
بغضتو قورت نده
خالی شو
بر من
در من....
ای زیبا ترین شعر
فقط
فقط
گاهی
نگاهی به غریبی منم بنداز
به کسی که در کنارته
ای روشنیه قلبم
من فقط گاهی به یه نگاه نیاز پیدا میکنم
همین
همین

اینو نخون

از غر زدن خسته شدم
خوب یعنی که چه؟
هی غر غر
هی درد درد
همینه دیگه
میخوای بخوا نمی خوای نخواه
یکی نیست بگه بکش بیرون خوب
مگه مجبورت کردن؟
من آدما رو غمگین میکنم
دوست داشتن من آدما رو میترسونه
آدما رو غصه دار میکنه
چون عین معدن غصه میمونم



من حسودم
بیچاره تو که هیچ تقصیری نداری و خودتو مقصر میدونی
بیچاره تو
که میترسونمت
بیچاره تو که من دارم اذیتت میکنم و میگی تو داری اذیتم میکنی


هر کس با من در ارتباط باشه
هر کس که یه جوری به من وصل باشه دیوونه میشه

خودمو نخواهم کشت
اما فکری باید
فکری باید




من حسودم
حسودم
حسودم
غیرتی ام
غیرتی ام

قلبم یه جوری میشه
نباید اینا رو بدونی
نباید بخونی

هیچ‌کس نباید دونه
هیچ‌کس نباید بخونه
هیچکس

دلنوشته ی پخش و پلا

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
قبلی رو هیچ‌کس نفهمید
گند نخورد
لعنت به همه
لعنت به همه
منو مجبور کردن حرف بزنم
داشتم زندگیمو میکردم
دردمو میکشیدم
داشتید زندگی خودتونو میکردید
آروم بودید
چه مرگتون شد یهو که بگو بگو
بگم که چی بشه
بگم که دلتون بسوزه؟
بگم که به بقیه فحش بدید که جرا این کارا رو با من کردن؟
بگم که دلتون بسوزه
بگم که اشک بریزید واسم؟
داشتم زندگیمو میکردم














زندگی سخته
اثبات وجود خودم به تک تک افراد
از زنده بودن پشیمونم
خسته ام
واقعاً خسته
دلم شکسته
از همه چی
دلم شکسته
دلم منجی میخواد
دلم یه شونه میخواد که سرم رو روش بزارم
گریه کنم
بگم همه اینا تقصیر تو بود
نامرد
لا اقل باش
پشتمو خالی نکن

با تمام قدرت
از روی درد به روی سینه هاش مشت میزدم ومیگفتم تقصیر تو بود
تا از حال میرفتم و
میفتادم




از خودم بدم میاد
همین کاری که الان دارم میکنم خیلی گهههههههه
خیلی کثیفه
















میگن باید به خودم فکر کنم
درد داره
من اگه به خودم فکر کنم دیوونه میشم,

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

نفس

نفس
نفس بکش
میخواهم جهنم را تجربه کنم
آن‌قدر ها هم جای بدی نیست
شعله هایش نفس‌های توست
مارهایش بوسه های من
خارهایش خنده های تو
از من گذشته است به اصولی پایبند باشم
در کشور من قانونی وجود ندارد
بهشتی وجود ندارد
شرابترین انگور ها را نوشیده ام
شیرین‌ترین گیلاس ها را چشیده ام
حوریان عروسکی را نیز در خواب دیده‌ام
از من گذشته است
شعرم حرفهای خوب بزند
مواظب باشد
با ادب باشد
شعر باشد
بگذار بگویم:
وقتی گونه های تو را لمس میکنم
به گناه می‌اندیشم
دست‌های تو را که میگیرم مست می‌شوم
تو را که می‌بینم
عریان می‌بینم
به من اعتماد نکن
به دکمه هایت اعتماد نکن
دکمه ها بی وفایند
شانه ها بی وفایند
شاعران بی‌وفا ترند
این قانون است
من تو راسر میکشم
تو مرا سر میبری
من زیبایی تو راغارت میکنم
تو جوانی مرا میدزدی
نفس
عمیقتر نفس بکش


الیاس علوی