همجنسگرایان، دوجنسگرایان و دگرجنسگونگانی که نه تنها از حقوق شهروندی برخوردار نیستند بلکه ناچار هستند برای تامین امنیت و حفظ جان خود زندگی زیرزمینی داشته باشند و خود وجودی شان را مدام انکار کنند و در قالب ها و چهارچوب های ساختگی جامعه که آنها را دو دستی چسبیده اند و خارج از آن را انحراف می دانند، قرار بگیرند تا حداقل بتوانند راه بروند، بخورند و بیاشامند و در بی حقوقی تا پایان طبیعی زندگی شان صبر کنند.
موضوع های بسیار زیادی است که باید در رابطه با آنها صحبت کرد که شاید هر کدام از آنها نیازمند یک گردهمایی ویژه باشد. از روزی که به این نشست دعوت شده ایم در فکر این هستم که چه موضوعی را باید در این فرصت کوتاه مطرح کرد. از خانواده و فشارهای تحمیلی آنها بگویم که در موارد زیادی باعث می شود که فرزندان، ناچار شوند خانواده را ترک کنند. فشارهایی که نه تنها در حد مخالفت، سیلی زدن و طرد از خانواده است بلکه در برخی موارد تا کشتن آنها به دست والینشان ادامه داشته است. در سال دو هزار و پنج در روستای آگه بیشه ی رشت پدری پس از متوجه شدن همجنسگرایی پسر هجده ساله اش او را با بنزین آتش زد.
و یا از جامعه بگویم که حق کار کردن، زندگی کردن، داشتن رفاه اجتماعی، احترام به حقوق یکدیگر و ... را فقط برای خود می خواهد و از پذیرفتن این قشر از جامعه هراسان است و باعث می شود که دگرباشان یک بار دیگر از جامعه هم فرار کنند. جامعه ای که به دلیل نداشتن اطلاعات کافی در مورد حقوق پایه ای انسان ها به خود این اجازه را می دهد که در مورد رفتارهای دیگران قضاوت و آنها را محکوم به انحرافات اجتماعی کند. جامعه ای که خود را در اکثریت می داند و باور کرده است که شاخصی است برای تشخیص طبیعی بودن رفتارهای اجتماعی.
و یا از دولت بگویم که با رفتارها و قوانینش به طور سیستماتیک حقوق دگرباشان جنسی را نقض می کند و برای آنها مجازات مرگ در نظر گرفته است. شکنجه و مرگ تنها به دلیل گرایش جنسی فرد که انتخابی هم نیست و دگرباشان را مجبور می کند تا یک بار دیگر هم فرار کنند و این بار از ملیت و تابعیت خود. در سال دو هزار و چهار از یکی از دوستان دگرباشم که در پی تهدید های دولتی ناچار به فرار از کشور شده بود پرسیدم که کجا می خواهی بروی. گفت نمی دانم. شاید یک جای دیگر. جایی که من باشم و من را همین طور که هستم بپذیرند و ناآگاهانه در رابطه با من قضاوت نکنند. در آن روز نه او و نه من می دانستیم که در آن یک جای دیگر هم باید با همین مشکلات دست و پنجه نرم کنیم.
شاید باید از فشار جامعه ی خارج از کشور بگویم. جامعه ای که خودشان به دلیل مشکلات موجود در ایران از کشور خارج شده اند و نمی خواهند مشکلات دیگران را درک کنند. فرقی هم نمی کند که اسم روش خروجشان مهاجرت باشد و یا پناهندگی. معمولن مردم با همان فرهنگی که از جامعه کسب کرده اند مهاجرت می کنند و نمی خواهند آن هنجارهای اشتباه جامعه را بشکنند.
برای اثبات این ادعا دوستان زیادی در خارج از کشور دارم که وقتی صاحب خانه ی ایرانی شان از گرایش جنسی آنها خبردار شد گفت که خانه را تخلیه کنند چون به اصطلاح برکت از خانه اش می رود، دین دار است. اما زمانی که بحث برطرف کردن فشارهای اجتماعی به دلیل حجاب یا نوشیدن مشروبات الکلی پیش می آید کاملا به صورت حمایت کننده برخورد می کند غافل از اینکه همه ی این موضوع ها از جمله حقوق انسان ها هستند. مبارزه با حجاب اجباری و مبارزه با شکنجه ی انسان ها به دلیل گرایش جنسی شان را نمی توان از هم جدا کرد. حقوق بشر و رعایت آن استثنا پذیر نیست.
شاید باید از اپوزوسیون ایرانی بگویم که معمولن حقوق دگرباشان جنسی ایرانی را حقوق بشر نمی دانند. برای گسترش رعایت حقوق آنها تلاش نمی کنند و تغییر حکومت ایران را در اولویت کارها می دانند. معتقد هستند که اول باید دولت را تغییر داد و بعد از آن همه چیز خود به خود درست خواهد شد اما وقتی پای صحبت های آنها می نشینیم متوجه خواهیم شد که ابتدایی ترین حقوق انسان ها که همان آزادی در انتخاب و کنترل بر روی بدنشان است را قبول ندارند.
از یکی از فعالان اپوزوسیون که خیلی هم سرسختانه برای تغییر رژِیم و داشتن ایرانی آزاد و مردمی تلاش می کند پرسیدم که چه چیزی را می خواهی برای ایران به ارمغان ببری؟ چه چیز جدید منطبق بر مفاد جهانی حقوق بشر دارید. شما هنوز نتوانسته اید گرایش های جنسی انسان ها را بپذیرید و قبول کنید که همه نباید در یک نرم جامعه قرار بگیرند و تنوع ها و گوناگونی های ماست که زیبا و ارزشمند است. چطور می خواهید ادعای دموکراسی و حق اظهار نظر افراد را مطرح و از آن دفاع کنید؟ این طرز نگاه می تواند نشانه ای باشد که در آینده ی ایرانی که شما از آن صحبت می کنید باز دگرباشان جنسی بی حقوق هستند، باید از خانواده طرد شوند، باید جامعه آنها را محکوم کند و دولت آنها را مجازات و در نهایت فرار و تکرار همین داستانی که امروز وجود دارد.
واقعن سوال من این است که چرا در رسانه های ایرانی خارج از کشور به خصوص تلویزیون ها هیچگونه مساوات و برابری ای برای مسائل حقوق بشری وجود ندارد. برنامه های زیادی برای حقوق زنان، کودکان، فعالان سیاسی، مذهبی و قومی، و ... وجود دارد اما شاید تعداد برنامه های پخش شده ای که در رابطه با حقوق دگرباشان جنسی ایرانی است به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. آیا این خود نقض حقوق بشر توسط فعالان حقوق بشر نیست؟
شاید باید از فعالان حقوق بشر بگویم. فعالانی که در پشت تریبون های حقوق بشری می ایستند و اشاره ای به نقض حقوق دگرباشان جنسی ایرانی نمی کنند. نمی خواهیم باور کنیم که مدافعان حقوق بشر از حقوق دگرباشان جنسی بی اطلاع هستند اما شاید دلیل این سکوت که می تواند هزینه های سنگینی در پی داشته باشد تابوهای جامعه است.
این تابوها تا جایی است که معمولن اسامی ما را از لیست امضا کنندگان کمپین هایشان البته با اجازه ی خودمان در می آورند چون نمی خواهند با دفاع از یک حق، گرفتن حق دیگری را از دست بدهند. شاید انتخاب کارآمدی باشد اما درست نیست. نمی توانیم جامعه را به سوی پیشرفت سوق دهیم در حالی که قشری از آن جامعه را از برنامه هایمان خارج کرده باشیم. انسان ها مانند یک زنجیر به هم وصل هستند و رعایت حقوق شان درگرو رعایت حقوق دیگران است.
یکی از تجربه های خوب من در این باره مربوط به سال دو هزار و هفت می شود. زمانی که با دوست عزیزم لیلی پورزند در یکی از کنفرانس ها حضور داشتیم. آخرین جمله ی سخنراین من این بود: حقوق دگرباشان جنسی هم حقوق بشر است. و لیلی پوزند عزیز سخنرانی اش را این طور شروع کرد: حقوق زنان هم حقوق بشر است.
نمی توانیم از حقوق زنان حرف بزنیم و حقوق دگرباشان را از یاد ببریم. چون دگرباشان جزئی از جامعه ی زنان هم هستند. نمی توانیم از حقوق کارگران حرف بزنیم و از حقوق دگرباشان سخن به میان نیاوریم چون دگرباشان جزئی از جامعه ی کارگران هم هستند. نمی توانیم از حقوق فعالان سیاسی حرف بزنیم و حقوق دگرباشان جنسی را نادیده بگیریم چون دگرباشان جنسی زیادی فعالیت های سیاسی دارند. نمی توانیم از حقوق اقلیت های مذهبی حرف بزنیم و دگرباشان را در آن جا قرار ندهیم چون دگرباشان زیادی هستند که خود را دین دار و مذهبی می دانند. نمی توانیم از حقوق کودکان حرف بزنیم و جامعه ی دگرباشان را باز نادیده بگیریم چون کودکان دگرباش زیادی هستند که یا مجازات شده اند و یا آینده ی آنها روشن نیست. نمی توانیم از حقوق اقلیت های قومی حرف بزیم و سخنی از دگرباشان به میان نیاوریم چون دگرباشان متعلق به یک منطقه از ایران نیستند.
به این دلیل مورد به مورد به حقوق دگرباشان اشاره کردم که تاکید کنم دگرباشان جنسی ایرانی جامعه ای خاص و محدود نیستند. تنوع و گستردگی آنها به طوری است که نمی توانیم آنها را در یک قالب خاص مورد بررسی قرار دهیم. آنها جز انکارنشدنی هر جامعه ای هستند. گرایش جنسی فرد نباید باعث شود که آنها را از دیگر اقشار جامعه جدا کرد.
شاید باید از تابوهای جامعه بگویم. تابوهایی که حتی یک وکیل رسمی دادگستری را آنقدر محدود می کند که نمی تواند پرونده ی یک دگرباش جنسی را که در زندان به سر می برد و ممکن است مجازات مرگ در انتظارش باشد را به عهده بگیرد چون فکر می کند با دفاع من از این فرد ناچار می شوم سوال های بی شماری را که همه ناشی از ناآگاهی جامعه است را پاسخ دهم. شاید هم امنیت شغلی اش به خطر بیافتد.
یکی از دوستانم در مراسمی در تورنتو خاطره ای از پدر مرحومش که یکی از وکلای به نام ایرانی بود تعریف کرد که بسیار ناراحت کننده بود. پدر او وکیل تسخیری یک نوجوان همجنسگرا شده بود که علی رغم تلاش های زیاد او برای نجات جان آن نوجوان به نتیحه نرسید و او را تهدید کرده بودند که اگر بیش از این پرونده را پیگیری کند به قتل خواهد رسید. این پدر تا آخر عمر عذاب وجدان داشت که چرا نگذاشته بودند و یا او نتوانسته بود جان آن پسر بی گناه همجنسگرا را نجات دهد.
واقعن نمی دانم باید در رابطه با کدام یک از این موضوعات در این سمینار صحبت کنم. وقت ما محدود است و مسائل و باز کردن آنها نیازمند زمان بیشتری است. اما فکر می کنم هر کدام از ما که در اینجا هستیم می توانیم یکی از این مسائل را با توجه به سابقه ی فعالیت ها و یا علاقه مان انتخاب و در راه برطرف کردن موانع رعایت حقوق آن ها تلاش کنیم.
این تلاش ها و ایستادگی ها حتی می تواند با یک جمله ی قاطع به انجام برسد. در ژانویه ی سال دو هزار و هفت سازمان دگرباشان جنسی ایرانی سمپوزیوم یک روزه ی حقوق بشر خود را در تورنتو برگزار کرد. خانم دکتر هایده ی مغیثی و دکتر شهرزاد مجاب از سخنرانان سمپوزیوم ما بودند. وقتی اسامی آنها منتشر شده بود هر دو آنها پیام های متعددی از جامعه ی ایرانی ساکن تورنتو دریافت کرده بودند که آیا می دانید در کجا می خواهید حرف بزنید؟ آیا می دانید این چه سازمانی است؟ دکتر مغیثی می گفت به آن ها گفتم بله می دانم چه سازمانی است و بسیار مهم است که در آنجا صحبت کنم و صحبت هم کرد.
نه تنها او بلکه دکتر مجاب، دکتر براهنی و دیگر شخصیت های مطرح جامعه ایرانی در آن سمپوزیوم حضور یافتند و این خود یک اعلام حمایت بود. حمایتی که انعکاس بسیار گسترده ای داشت. سایت های خبری وابسته به دولت ایران هم خبر آن سمپوزیوم و حضور این افراد را منتشر کردند. سخنرانان ما فقط سخنرانی نکردند مبارزه ای مدنی داشتند.
چندین مقاله علیه دکتر براهنی نوشته شد که چرا از همجنسگرایان و حقوق آنها دفاع می کند و می خواستند فعالیت های دیگر سیاسی او را به زیر تیغ ببرند اما هرچه بیشتر می نوشتند خودشان را خراب تر می کردند. در مکالمه ای تلفنی دکتر براهنی به من گفت که اهمیتی ندارد که این روزها دیگران چه چیزی می گویند و می نویسند. مهم این است که این حق وجود دارد. این یکی از درس هایی بود که من یاد گرفتم. برای حقی که می دانیم وجود دارد باید تلاش کنیم. اگر تلاش نکنیم در وجود آن حق شک داریم.
سختی ها و فشارهای موجود در این گونه مبارزات مدنی هم کاملن قابل پیش بینی است. همانطور که برای جامعه ی مرد سالار پذیرفتن یک زن به عنوان یک انسان برابر با مرد و دارای حقوق مساوی ساده نیست و عکس العمل نشان می دهد، برای همان جامعه هم پذیرفتن دگرباشان جنسی به عنوان یک انسان با حقوق برابر و مساوی با مشکلاتی مواجه خواهد شد.
به نظر من این مبارزه های مدنی باید ادامه پیدا کند. وقتی فعالان سرشناس ایرانی از حقوق دگرباشان جنسی ایرانی حرف بزنند و سعی کنند این تابو را بشکنند دیگر یک وکیل قضایی در ایران نمی ترسد اگر موکلش دگرباش جنسی باشد. یک فعال حقوق بشر نمی ترسد اگر در رابطه با دگرباشان سخنرانی کند. دیگر نویسندگان و روزنامه نگاران نمی ترسند که در رابطه با دگرباشان جنسی قلم بزنند و در نتیجه حقوق بشر گسترش می یابد. شاید تابوهای اجتماعی یکی از موانع رعایت حقوق بشر در ایران باشد که شکستن آن تابوها وظیفه ی کسانی است که رسانه ها را در دست دارند. وقتی حرفی می زنند در جامعه انعکاس پیدا می کند.
چه اشکالی دارد اگر شیرین عبادی - مهرانگیز کار – دکتر کریم لاهیجی – دکتر منصور فرهنگ – دکتر رضا افشاری – دکتر احمد کریمی حکاک – دکتر ناهید مظفری – دکتر ژاله پیرنظر – الهه امانی – فریبا داودی مهاجر – پرستو فروهر – منیره برادران – ایرج مصداقی – دکتر هادی قائمی – بهاره منشی رودسری – مهدی کوهستانی – دکتر انتونی چیس – ندا شهید یزدی – محمدرضا معینی – دکتر علیرضا عزیزی – دکتر سهیلا وحدتی – آراز فنی - حسین ماهوتیها – دکتر کاوه احسانی و دیگر دوستان و فعالان حقوق بشر بیشتر از پیش در رابطه با حقوق دگرباشان جنسی ایرانی حرف بزنند؟
امیدوارم آن روز هر چه زودتر برسد.
آرشام پارسی
بیستم ژوئن دو هزار و هشت
سن حوزه - کالیفرنیا
به نقل از pglo
موضوع های بسیار زیادی است که باید در رابطه با آنها صحبت کرد که شاید هر کدام از آنها نیازمند یک گردهمایی ویژه باشد. از روزی که به این نشست دعوت شده ایم در فکر این هستم که چه موضوعی را باید در این فرصت کوتاه مطرح کرد. از خانواده و فشارهای تحمیلی آنها بگویم که در موارد زیادی باعث می شود که فرزندان، ناچار شوند خانواده را ترک کنند. فشارهایی که نه تنها در حد مخالفت، سیلی زدن و طرد از خانواده است بلکه در برخی موارد تا کشتن آنها به دست والینشان ادامه داشته است. در سال دو هزار و پنج در روستای آگه بیشه ی رشت پدری پس از متوجه شدن همجنسگرایی پسر هجده ساله اش او را با بنزین آتش زد.
و یا از جامعه بگویم که حق کار کردن، زندگی کردن، داشتن رفاه اجتماعی، احترام به حقوق یکدیگر و ... را فقط برای خود می خواهد و از پذیرفتن این قشر از جامعه هراسان است و باعث می شود که دگرباشان یک بار دیگر از جامعه هم فرار کنند. جامعه ای که به دلیل نداشتن اطلاعات کافی در مورد حقوق پایه ای انسان ها به خود این اجازه را می دهد که در مورد رفتارهای دیگران قضاوت و آنها را محکوم به انحرافات اجتماعی کند. جامعه ای که خود را در اکثریت می داند و باور کرده است که شاخصی است برای تشخیص طبیعی بودن رفتارهای اجتماعی.
و یا از دولت بگویم که با رفتارها و قوانینش به طور سیستماتیک حقوق دگرباشان جنسی را نقض می کند و برای آنها مجازات مرگ در نظر گرفته است. شکنجه و مرگ تنها به دلیل گرایش جنسی فرد که انتخابی هم نیست و دگرباشان را مجبور می کند تا یک بار دیگر هم فرار کنند و این بار از ملیت و تابعیت خود. در سال دو هزار و چهار از یکی از دوستان دگرباشم که در پی تهدید های دولتی ناچار به فرار از کشور شده بود پرسیدم که کجا می خواهی بروی. گفت نمی دانم. شاید یک جای دیگر. جایی که من باشم و من را همین طور که هستم بپذیرند و ناآگاهانه در رابطه با من قضاوت نکنند. در آن روز نه او و نه من می دانستیم که در آن یک جای دیگر هم باید با همین مشکلات دست و پنجه نرم کنیم.
شاید باید از فشار جامعه ی خارج از کشور بگویم. جامعه ای که خودشان به دلیل مشکلات موجود در ایران از کشور خارج شده اند و نمی خواهند مشکلات دیگران را درک کنند. فرقی هم نمی کند که اسم روش خروجشان مهاجرت باشد و یا پناهندگی. معمولن مردم با همان فرهنگی که از جامعه کسب کرده اند مهاجرت می کنند و نمی خواهند آن هنجارهای اشتباه جامعه را بشکنند.
برای اثبات این ادعا دوستان زیادی در خارج از کشور دارم که وقتی صاحب خانه ی ایرانی شان از گرایش جنسی آنها خبردار شد گفت که خانه را تخلیه کنند چون به اصطلاح برکت از خانه اش می رود، دین دار است. اما زمانی که بحث برطرف کردن فشارهای اجتماعی به دلیل حجاب یا نوشیدن مشروبات الکلی پیش می آید کاملا به صورت حمایت کننده برخورد می کند غافل از اینکه همه ی این موضوع ها از جمله حقوق انسان ها هستند. مبارزه با حجاب اجباری و مبارزه با شکنجه ی انسان ها به دلیل گرایش جنسی شان را نمی توان از هم جدا کرد. حقوق بشر و رعایت آن استثنا پذیر نیست.
شاید باید از اپوزوسیون ایرانی بگویم که معمولن حقوق دگرباشان جنسی ایرانی را حقوق بشر نمی دانند. برای گسترش رعایت حقوق آنها تلاش نمی کنند و تغییر حکومت ایران را در اولویت کارها می دانند. معتقد هستند که اول باید دولت را تغییر داد و بعد از آن همه چیز خود به خود درست خواهد شد اما وقتی پای صحبت های آنها می نشینیم متوجه خواهیم شد که ابتدایی ترین حقوق انسان ها که همان آزادی در انتخاب و کنترل بر روی بدنشان است را قبول ندارند.
از یکی از فعالان اپوزوسیون که خیلی هم سرسختانه برای تغییر رژِیم و داشتن ایرانی آزاد و مردمی تلاش می کند پرسیدم که چه چیزی را می خواهی برای ایران به ارمغان ببری؟ چه چیز جدید منطبق بر مفاد جهانی حقوق بشر دارید. شما هنوز نتوانسته اید گرایش های جنسی انسان ها را بپذیرید و قبول کنید که همه نباید در یک نرم جامعه قرار بگیرند و تنوع ها و گوناگونی های ماست که زیبا و ارزشمند است. چطور می خواهید ادعای دموکراسی و حق اظهار نظر افراد را مطرح و از آن دفاع کنید؟ این طرز نگاه می تواند نشانه ای باشد که در آینده ی ایرانی که شما از آن صحبت می کنید باز دگرباشان جنسی بی حقوق هستند، باید از خانواده طرد شوند، باید جامعه آنها را محکوم کند و دولت آنها را مجازات و در نهایت فرار و تکرار همین داستانی که امروز وجود دارد.
واقعن سوال من این است که چرا در رسانه های ایرانی خارج از کشور به خصوص تلویزیون ها هیچگونه مساوات و برابری ای برای مسائل حقوق بشری وجود ندارد. برنامه های زیادی برای حقوق زنان، کودکان، فعالان سیاسی، مذهبی و قومی، و ... وجود دارد اما شاید تعداد برنامه های پخش شده ای که در رابطه با حقوق دگرباشان جنسی ایرانی است به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. آیا این خود نقض حقوق بشر توسط فعالان حقوق بشر نیست؟
شاید باید از فعالان حقوق بشر بگویم. فعالانی که در پشت تریبون های حقوق بشری می ایستند و اشاره ای به نقض حقوق دگرباشان جنسی ایرانی نمی کنند. نمی خواهیم باور کنیم که مدافعان حقوق بشر از حقوق دگرباشان جنسی بی اطلاع هستند اما شاید دلیل این سکوت که می تواند هزینه های سنگینی در پی داشته باشد تابوهای جامعه است.
این تابوها تا جایی است که معمولن اسامی ما را از لیست امضا کنندگان کمپین هایشان البته با اجازه ی خودمان در می آورند چون نمی خواهند با دفاع از یک حق، گرفتن حق دیگری را از دست بدهند. شاید انتخاب کارآمدی باشد اما درست نیست. نمی توانیم جامعه را به سوی پیشرفت سوق دهیم در حالی که قشری از آن جامعه را از برنامه هایمان خارج کرده باشیم. انسان ها مانند یک زنجیر به هم وصل هستند و رعایت حقوق شان درگرو رعایت حقوق دیگران است.
یکی از تجربه های خوب من در این باره مربوط به سال دو هزار و هفت می شود. زمانی که با دوست عزیزم لیلی پورزند در یکی از کنفرانس ها حضور داشتیم. آخرین جمله ی سخنراین من این بود: حقوق دگرباشان جنسی هم حقوق بشر است. و لیلی پوزند عزیز سخنرانی اش را این طور شروع کرد: حقوق زنان هم حقوق بشر است.
نمی توانیم از حقوق زنان حرف بزنیم و حقوق دگرباشان را از یاد ببریم. چون دگرباشان جزئی از جامعه ی زنان هم هستند. نمی توانیم از حقوق کارگران حرف بزنیم و از حقوق دگرباشان سخن به میان نیاوریم چون دگرباشان جزئی از جامعه ی کارگران هم هستند. نمی توانیم از حقوق فعالان سیاسی حرف بزنیم و حقوق دگرباشان جنسی را نادیده بگیریم چون دگرباشان جنسی زیادی فعالیت های سیاسی دارند. نمی توانیم از حقوق اقلیت های مذهبی حرف بزنیم و دگرباشان را در آن جا قرار ندهیم چون دگرباشان زیادی هستند که خود را دین دار و مذهبی می دانند. نمی توانیم از حقوق کودکان حرف بزنیم و جامعه ی دگرباشان را باز نادیده بگیریم چون کودکان دگرباش زیادی هستند که یا مجازات شده اند و یا آینده ی آنها روشن نیست. نمی توانیم از حقوق اقلیت های قومی حرف بزیم و سخنی از دگرباشان به میان نیاوریم چون دگرباشان متعلق به یک منطقه از ایران نیستند.
به این دلیل مورد به مورد به حقوق دگرباشان اشاره کردم که تاکید کنم دگرباشان جنسی ایرانی جامعه ای خاص و محدود نیستند. تنوع و گستردگی آنها به طوری است که نمی توانیم آنها را در یک قالب خاص مورد بررسی قرار دهیم. آنها جز انکارنشدنی هر جامعه ای هستند. گرایش جنسی فرد نباید باعث شود که آنها را از دیگر اقشار جامعه جدا کرد.
شاید باید از تابوهای جامعه بگویم. تابوهایی که حتی یک وکیل رسمی دادگستری را آنقدر محدود می کند که نمی تواند پرونده ی یک دگرباش جنسی را که در زندان به سر می برد و ممکن است مجازات مرگ در انتظارش باشد را به عهده بگیرد چون فکر می کند با دفاع من از این فرد ناچار می شوم سوال های بی شماری را که همه ناشی از ناآگاهی جامعه است را پاسخ دهم. شاید هم امنیت شغلی اش به خطر بیافتد.
یکی از دوستانم در مراسمی در تورنتو خاطره ای از پدر مرحومش که یکی از وکلای به نام ایرانی بود تعریف کرد که بسیار ناراحت کننده بود. پدر او وکیل تسخیری یک نوجوان همجنسگرا شده بود که علی رغم تلاش های زیاد او برای نجات جان آن نوجوان به نتیحه نرسید و او را تهدید کرده بودند که اگر بیش از این پرونده را پیگیری کند به قتل خواهد رسید. این پدر تا آخر عمر عذاب وجدان داشت که چرا نگذاشته بودند و یا او نتوانسته بود جان آن پسر بی گناه همجنسگرا را نجات دهد.
واقعن نمی دانم باید در رابطه با کدام یک از این موضوعات در این سمینار صحبت کنم. وقت ما محدود است و مسائل و باز کردن آنها نیازمند زمان بیشتری است. اما فکر می کنم هر کدام از ما که در اینجا هستیم می توانیم یکی از این مسائل را با توجه به سابقه ی فعالیت ها و یا علاقه مان انتخاب و در راه برطرف کردن موانع رعایت حقوق آن ها تلاش کنیم.
این تلاش ها و ایستادگی ها حتی می تواند با یک جمله ی قاطع به انجام برسد. در ژانویه ی سال دو هزار و هفت سازمان دگرباشان جنسی ایرانی سمپوزیوم یک روزه ی حقوق بشر خود را در تورنتو برگزار کرد. خانم دکتر هایده ی مغیثی و دکتر شهرزاد مجاب از سخنرانان سمپوزیوم ما بودند. وقتی اسامی آنها منتشر شده بود هر دو آنها پیام های متعددی از جامعه ی ایرانی ساکن تورنتو دریافت کرده بودند که آیا می دانید در کجا می خواهید حرف بزنید؟ آیا می دانید این چه سازمانی است؟ دکتر مغیثی می گفت به آن ها گفتم بله می دانم چه سازمانی است و بسیار مهم است که در آنجا صحبت کنم و صحبت هم کرد.
نه تنها او بلکه دکتر مجاب، دکتر براهنی و دیگر شخصیت های مطرح جامعه ایرانی در آن سمپوزیوم حضور یافتند و این خود یک اعلام حمایت بود. حمایتی که انعکاس بسیار گسترده ای داشت. سایت های خبری وابسته به دولت ایران هم خبر آن سمپوزیوم و حضور این افراد را منتشر کردند. سخنرانان ما فقط سخنرانی نکردند مبارزه ای مدنی داشتند.
چندین مقاله علیه دکتر براهنی نوشته شد که چرا از همجنسگرایان و حقوق آنها دفاع می کند و می خواستند فعالیت های دیگر سیاسی او را به زیر تیغ ببرند اما هرچه بیشتر می نوشتند خودشان را خراب تر می کردند. در مکالمه ای تلفنی دکتر براهنی به من گفت که اهمیتی ندارد که این روزها دیگران چه چیزی می گویند و می نویسند. مهم این است که این حق وجود دارد. این یکی از درس هایی بود که من یاد گرفتم. برای حقی که می دانیم وجود دارد باید تلاش کنیم. اگر تلاش نکنیم در وجود آن حق شک داریم.
سختی ها و فشارهای موجود در این گونه مبارزات مدنی هم کاملن قابل پیش بینی است. همانطور که برای جامعه ی مرد سالار پذیرفتن یک زن به عنوان یک انسان برابر با مرد و دارای حقوق مساوی ساده نیست و عکس العمل نشان می دهد، برای همان جامعه هم پذیرفتن دگرباشان جنسی به عنوان یک انسان با حقوق برابر و مساوی با مشکلاتی مواجه خواهد شد.
به نظر من این مبارزه های مدنی باید ادامه پیدا کند. وقتی فعالان سرشناس ایرانی از حقوق دگرباشان جنسی ایرانی حرف بزنند و سعی کنند این تابو را بشکنند دیگر یک وکیل قضایی در ایران نمی ترسد اگر موکلش دگرباش جنسی باشد. یک فعال حقوق بشر نمی ترسد اگر در رابطه با دگرباشان سخنرانی کند. دیگر نویسندگان و روزنامه نگاران نمی ترسند که در رابطه با دگرباشان جنسی قلم بزنند و در نتیجه حقوق بشر گسترش می یابد. شاید تابوهای اجتماعی یکی از موانع رعایت حقوق بشر در ایران باشد که شکستن آن تابوها وظیفه ی کسانی است که رسانه ها را در دست دارند. وقتی حرفی می زنند در جامعه انعکاس پیدا می کند.
چه اشکالی دارد اگر شیرین عبادی - مهرانگیز کار – دکتر کریم لاهیجی – دکتر منصور فرهنگ – دکتر رضا افشاری – دکتر احمد کریمی حکاک – دکتر ناهید مظفری – دکتر ژاله پیرنظر – الهه امانی – فریبا داودی مهاجر – پرستو فروهر – منیره برادران – ایرج مصداقی – دکتر هادی قائمی – بهاره منشی رودسری – مهدی کوهستانی – دکتر انتونی چیس – ندا شهید یزدی – محمدرضا معینی – دکتر علیرضا عزیزی – دکتر سهیلا وحدتی – آراز فنی - حسین ماهوتیها – دکتر کاوه احسانی و دیگر دوستان و فعالان حقوق بشر بیشتر از پیش در رابطه با حقوق دگرباشان جنسی ایرانی حرف بزنند؟
امیدوارم آن روز هر چه زودتر برسد.
آرشام پارسی
بیستم ژوئن دو هزار و هشت
سن حوزه - کالیفرنیا
به نقل از pglo
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر