۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

ساعت 9


ساعت 9
يه خيابون
من تنها
فكر يه عالمه
زير بارون چند تا رويا
آدما تصوير كوتاه تو خيابون
يخ زده خاطره ها تو نگاشون

تو پياده رو انگار تورو ميبينم
چقدر شكل توئه بذار ببينم
رد شدي يا كه هنوز همون جا هستي؟
من رو ميبيني و باز چشماتو بستي
زير پامون خش خش برگاي زرد
مثل دوستيمون هوا خيلي سرد
اما چه خوب بود
يه كافي شاپ
قهوه و تلخي حرفات
چشماتو بغض من و سردي دستات
اما چه خوب بود
اما چه خوب بود
دلم يه جوري شد
همون نگاه بود
خاطرات ما دو تا همين جاها بود
انگاري چند سال پيش همين روزا بود
فكر كنم اون آخرين خاطره ها بود

خيلي ديره وقت فكر كردن ندارم
نميدونم چرا باز يادم ميارم
دوست دارم فكر نكنم اما نميشه
اون نگات ديگه ازم جدا نميشه
زير پامون خش خش برگاي زرد مثل دوستيمون هوا خيلي سرد
يه كافي شاپ قهوه و تلخي حرفات
چشماتو بغض منو سردي دستات
اما چه خوب بود
اما چه خوب بود

۳ نظر:

  1. میگم زیر بارون برگ ها خش خش میکنند؟ P:D:
    سردی با عشق و عاشقی جور در نمیاد. شایاد کافی شاپه تاثیر داشته. اما من مزه عشق رو تلخ می دونم. خوب اون قهوه هم خوب بود.
    من الکی جایی نمیگم خوبه که طرف بیاد برام کامنت بزاره. D:
    به من که حس نداد. شایاد چون ریتمی حس نکردم. نظر شخصی منه و میتونه کاملا اشتباه باشه. اما اگه خودت نوشتی، دستت درد نکنه. نوشتن خوبه، حتی اگه ضعیف.

    پاسخحذف
  2. خوب من تا حالا شعری ازت ندیده بودم. برای شروع خوبه ولی تو شعر سپید بنویسی موفقتری. پست قبلی تو یک شعر سپید به غایت عالی بود:
    وقتي كه باد سرد پاييزي مياد و تنت رو نوازش ميكنه...
    موفق باشی دادا

    پاسخحذف
  3. منم یکجورایی شاعر همجنسگرام
    البته خیلی شعرهام رو تو وب نمی نویسم
    کلا وقتی یک پسر دوست داشتنی می بینم نمی تونم شعر نگم

    پاسخحذف