۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

comming out

پسره دیوانه کنه شده بود که تو چرا اینجور حرف میزنی؟
چرا ناز داری؟
چرا راه رفتنت فرق میکنه
من الان تمام کسایی رو که صدام رو شنیدن و دیدن منو به شهادت دعوت میکنم!
که بگن خدایی من چقدر رفتارم حالت داره؟
تا حالا همه گفتن هیچی
کم
پسره سرویس کرد
تا آخر بهش گفتم که من گی ام
باورش نمیشد که یکی یه فحش رو به عنوان هویت خودش معرفی کنه
کلی واسش توضیح دادم
در مورد خودمون تا آقا اعتراف کرد که منم به پسرا حس دارم
همون اندازه که به دخترا حس دارم
در مورد دوجنسگرا بودن هم واسش سخنرانی کردم
خلاصه حسابی روشن شد
بهم گفت من دوست دارم با تو رابطه داشته باشم
گفتم منن دوست ندارم
گفت چی کار کنم؟
گفتم مشکل خودته!
پسره هیچی نشده پیشنهاد میده
خجالت هم نمیکشه
شاد و سرخوش بودم که یکی رو از همو فوبیا نجات دادم
و کمک کردم خودشو بشناسه
که یهو یادم اومد که من این حرفا رو به دهن لق ترین آدم دانشگاه گفتم
خدا بهم رحم کنه.....

۱ نظر: