۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

que je n'ai suis pas

یه سوال دارم:
چی شد که ما گی شدیم؟
اصلا ما واقعا گی هستیم؟
من گی ام؟
چرا؟
این همه آدم تو این دنیا؟
چرا من باید بین اون 2 تا 6 درصد باشم؟
حالا هم که گی هستم چرا تو این خانواده که مدل موهای من هم آبروشون رو به خطر میندازه؟
گاهی که به خودم فکر میکنم احساس غیبی میکنم
این تفاوت با همه خیلی چیزا رو ازم گرفته
دوستی که از بودن باهاش خوشحالم همش میپیچونتم
میفهمم چرا
سنش یه جوریه که دلش میخواد با یکی مثل خودش باشه از دخترای داف تعریف کنن با هم
آب دهنشون راه بیفته
تیکه بندازن
شماره بگیرن.....
اما من پایه هیچ کدوم از این کارا نیستم
خوب طبیعیه نخوان با من باشن
اما چرا؟
چرا وقتی دارم تو خیابونا راه میرم وقتی یه پسر زیبا میبینم اشک تو چشام حلقه میزنه؟
نمیدونم سهم من از این دنیا چیه و چقدره؟
اما تا حالا هیچی جز بدی و جبر و مشکل نسیبم نشده!
نمیدونم چی بگم؟
حالم از این نالیدن ها دیگه به هم میخوره
حالم از اراده ی احمقانه ای که چند وقت یه بار به سراغم میاد برای عوض کدن اوضاع و به همون سادگی که اومد فروکش میکنه به هم میخوره
حالم از آدمای اطرافم به هم میخوره
حالم از توهم اینکه همه دارن ازم استفاده میکنن تا به منافع خودشون برسن به هم میخوره
حالم از سوتی ایی خودم به هم میخوره
اینجا هم شده غر دونی من
جوری که جرئت نمیکنم آدرس این بلاگ رو به کسی بدم
اما چه کنم که آلن تو این مودم
گفته بودم فعلا به اینجا به چشم یه دفترچه خاطرات نگاه میکنم

۲ نظر:

  1. به خودت مسلط باش..اگه بخوای..حتما می تونی..بعد که نگاه کنی میبینی چه دوره ای بوده و بهش می خندی.اونوقت..اون آینده ای که توشی..به خاطر همین گذشته..خیلی شیرین میشه..

    کیا

    پاسخحذف
  2. khosh be hale shoma 2ta, jedi migam,ey kash ye ruzi she manam enqad ba yaram khosh basham

    پاسخحذف