۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

89

بلاخره سال 88 هم تموم شد
عجب سالی بود
چقدر تغییر
چقدر اتاق
سال عجیبی بود برای ایران
مردم ایران قضاوت مردم همه دنیا رو راب خودشون عوض کردن
دیگه این ایران اون ایران با مردمی وحشی و متحجر و بنیاد گرا نیست
راه مردم از راه حکومت جداست
این مهمترین اتفاق سال بود
مردم همدیگرو بعد از سالها پیدا کردن
با همه اینها آینده مبهمی برای ایران میبینم
بگذریم
داریم با سر میریم تو سال 89 یه کم بیشتر از 24 ساعت وقت داریم
سال 88 برای من هم جدای از مسایل سیلسی سال مهمی بود
گذشت اما یه سال به مرگ نزدیک تر شدم و از تولد دورتر
دنیای من تو این سال رنگ دیگه ای گرفت
منتظر نباشید که بگم نیمه گمشدم رو پیدا کردم
نه
از این خبرا نبود
اما خبر ها بزرگ دیگه ای بود
که عمده ترینش دوستا وارتباطای جدید بود
که همراه خودش تجارب خوبی واسم همراه آورد
بیخیال
حس میکنم این پست خیلی کلیشه ای شد و اگرم ادامه بدم کلیشه ای تر میشه
÷س سال نو همتون مبارک ای موجودات دوست داشتنی

پ.ن 1:موجودات دوست داشتنی:همجنسگرایان و غیر همجنسگرایانی که همجنسگرایان رو دوست دارند

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

خبر کوتاه بود: اعدامشان کردند

خبر کوتاه بود : - " اعدام شان کردند "
خروش ِ دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم ِ خسته اش از اشک پر شد
گریه را سر داد ...
و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم
- چرا اعدامشان کردند ؟
می پرسد ز من با چشم ِ اشک آلود
چرا اعدام شان کردند ؟

عزیزم دخترم !
آنجا ، شگفت انگیز دنیایی ست : دروغ و دشمتی فرمانروایی می کند آنجا
طلا ، این کیمیای خون ِ انسان ها
خدایی می کند آنجا
شگفت انگیز دنیایی که همچون قرن های دور
هنوز از ننگ ِ آزار ِ سیاهان دامن آلوده ست
در آنجا حق و انسان حرف هایی پوچ و بیوده ست
در آنجا رهزنی ، آدمکشی ، خونریزی آزاد است
و دست و پای آزادی ست در زنجیر
عزیزم دخترم !
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی
اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود ِ زندگی بر لب
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد چو گل در چشم شان لبخند
به شوق ِ زندگی آواز می خواندند
و تا پایان به راه ِ روشن ِ خود با وفا ماندند
عزیزم !
پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز !
تو در من زنده ای ، من در تو ، ما هرگز نمی میریم
من و تو با هزاران ِ دیگر
این راه را دنبال می گیریم
از آن ِ ماست پیروزی
از آن ِ ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم !
کار ِ دنیا رو به آبادی ست
و هر لاله که از خون ِ شهیدان می دمد امروز
نوید ِ روز ِ آزادی ست
(هوشنگ ابتهاج ) ه. ا. سایه



عجب شعری
واقعا نمیشه در برابرش مقاومت کرد

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

من همون ایرانم




اوضاع اصلا خوب نیست
فقر و گرسنگی داره ریشه ایران رو میکنه
شک دارم تا 50 سال دیگه
جز یه اسم چیزی از ایران مونده باشه
چقدر خوش بودم
چه افکاری
چه دیدی راجب آینده داشتم
اما همش داره دود هوا میشه
کافیه تو خیابونا قدم بزنی
کافیه پای اینترنت بشینی
کافی تلوزیون تماشا کنی
کافی حرفای هر کس رو در مورد تخصصش و کارش بشنوی
تا از ناراحتی سری تکون بدی و دلهره بگیری
که کارمون تمومه
تو خیابون شده پر از بچه های 7-8 ساله فال فروش و گل فروش و.....
قدیما که ازشون میپرسیدم مدرسه میرید؟
همه میگفتن آره
کلاسشون رو میپرسیدم
در مورد مامان بابا و محل زندگیشون میپرسیدم
صادقانه جواب میدادن
اما الان یه مدته از هر کدوم از این چه ها میپرسم مدرسه میرید یه جواب تلاخ میدن که دهنم رو میبنده
نه
دولت هم به فکرشونه واقعا به خانواده هاشون بن خرید میدن تا واسه عیدشون لباس و غذا بخرن
چقدر؟
نفری 10 هزار تومن تازه اگر اونم بدن
چند روز پیش رفته بودم یه فروشگاه که با این بن ها خرید میکردن
زن های بزرگ به محض اینکه حس میکردن کسی بن زیاد داره راه میفتادن دنبالش
یه زن رو دیدم که شاید ده ها بار همه مغازه ها رو گشت تا بتنه با 40 هزار تومنش چند تا چیز بدرد بخور واسه این عید لعنتی بگیره
و آخر سر که خریدش شد 41 هزار تومن
نداشت که هزار تومن از خودش بده
این صحنه رو که دیدم
نتونستم اونجا رو تحمل کنم رفتم تو ماشین و های های گریه کردم
جای فروشگاه نزدیک دانشگاه تهران بود
جمعه ود
نمازگذارا رو میدیدم که به سمت دانشگاه میرن
میرن تا جایی برای خودشون تو بهشت باز کنن
و از خطیب بشنوم که همه چی خوبه و اگر ضعفی هست به خاطر اسراییل و آمریکاس که اگه این دو تا هم نبان
ما جز 5 تا کشور اول دنیا میشیم
خدایا بیداری؟
داری میبینی اینا رو؟
داری میبینی اینا رو؟
میگفتن اگه نون نداریم بخوریم بنیان های خانواده تو ایران قویه لا اقل
بیا ببین
طبق آمار رسمی خودشون
تو سالی که گذشت آمار طلاق 125 درصد بود
یعنی ازدواجای امسال چند تا بود؟
ما 1.25 برابرش طلاق داشتیم
صنعت مملکت رو به زواله
بی سوادی داره ریشمون رو خشک میکنه
انسانیت ندارم
کافیه تو خیابونا رانندگی کنی تا ببینی راننده ها چطور میخوان همدیگرو تیکه تیکه کنن
همه به هم فحش میدن پشت فرمون
تحمل همدیگرو هم نداریم

تجاوز داره بیداد میکنه
بشینی پای تلوزیون از همه بد تر
وقتی سرعت پیشرفت دنیا رو تو همه چی میبینی
وقتی میبینی که تا چند سال دیگه هیچکی نگاهمون هم نمیکنه!
به نفتمون مینازیم پشتمون به این ماده افیونی گرمه
اما کافیه یه کم تحقی کنی ببینی دنیای پیشرفته هر روز داره سعی میکنه نیازش رو به نفت کمتر کنه و با علمش نیاز به نفت تو دنیا رو بکنه در حد نیاز به کوکا کولا
اونوقته که این ملک ده هزار ساله پوسیده از هم میپاشه

چقدر سخته گفتنه اینا
اما هست
از این بد تراش هم هست

واقعا موندم که چه باید کرد؟

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

comming out

پسره دیوانه کنه شده بود که تو چرا اینجور حرف میزنی؟
چرا ناز داری؟
چرا راه رفتنت فرق میکنه
من الان تمام کسایی رو که صدام رو شنیدن و دیدن منو به شهادت دعوت میکنم!
که بگن خدایی من چقدر رفتارم حالت داره؟
تا حالا همه گفتن هیچی
کم
پسره سرویس کرد
تا آخر بهش گفتم که من گی ام
باورش نمیشد که یکی یه فحش رو به عنوان هویت خودش معرفی کنه
کلی واسش توضیح دادم
در مورد خودمون تا آقا اعتراف کرد که منم به پسرا حس دارم
همون اندازه که به دخترا حس دارم
در مورد دوجنسگرا بودن هم واسش سخنرانی کردم
خلاصه حسابی روشن شد
بهم گفت من دوست دارم با تو رابطه داشته باشم
گفتم منن دوست ندارم
گفت چی کار کنم؟
گفتم مشکل خودته!
پسره هیچی نشده پیشنهاد میده
خجالت هم نمیکشه
شاد و سرخوش بودم که یکی رو از همو فوبیا نجات دادم
و کمک کردم خودشو بشناسه
که یهو یادم اومد که من این حرفا رو به دهن لق ترین آدم دانشگاه گفتم
خدا بهم رحم کنه.....

پارتی

باز هم یه شب جمعه دیگه و یه تلفن دیگه اما اینبار دعوت به یه تولد که قراره فقط گی ها توش شرکت داشته باشم
من هم حس کنجکاویم قلقلکم داد و قبول کردم
روز موعود رسید قرار بود ساعت 6 با 3 تا از دوستان راه بیفتیم که انقدر برنامه ها قاطی و خر تو خر شد که 8 تازه همدیگر رو پیدا کردیم محل برگزاری مهمونی منتها الیه غرب اتوبان همت بود
بیابون بی آب و علف
خلاصه رسیدیم اونجا
همه هم حسابی به خودشون رسیده بودن
کسی که دعوتمون کرده بود اومد دم در گفت بچه ها دیر اومدید اینجا استریت پارتی شده پره دختره
ما هم گفتیم آره ما خریم اینجا اول گی پارتی بوده الان شده استریت پارتی
گفتیم جهنم میریم میرقصیم دیگه به درک که گی پارتی نیست رفتیم بالا چشمتون روز بد نبینه دو برابر پسرا دختر نشسته بود منتظر
ما رفتیم یه گوشه نشستیم
جناب دی جی تشریف آورد
شروع به نواختمن کرد
رقص نور مهیج
واقعا خاص بود
همه رفتن وسط رقص ها رو اسلو موشن میدیدم
به خاطر رقص نور
مشروب تعارف کردم
من و دوستم نخوردیم اما از گروه ما دو نف ر بودن که خیلی پایه بودن
خوردن و رفتن وسط به رقصیدن
تا اینکه اومدن دست ما رم گرفتن و ما هم رفتیم وسط
کلی رقصیدیم خوش میگذشت اما آهنگ خیلی تند بود رقص نور هم حالت جالب بودنش رو از دست داده بود و بیشتر آزار دهنده شده بودم
با اون دوستی که مست نکرده بود تصمیم گفتیم زود تر از اونجا بریم
یه کم بعدش رقصیدیم و دو نفره اومدیم بیرون
تا اینجا اتفاق خاصی نیفتاد
اومدم خونه
نشستم پای کامپیوتر و شروع کردم به تحلیل وهمونی که جوون های ایرانی کجان و چی میخوان؟
و حکومت کجاست و چی میبینه؟
دسترسی به نت نداشتم نتونستم بزارم مطلب رو تو بلاگم
تا اینکه او ن شب گذشت فردا صبح اون دوستی که باش مهمونی رو ترک کردم زنگ زد گغت سام یه چیزی میگم هل نکنی!
دیشب که ما اومدیم بیرون نیم ساعت بعدش بسیج ریخته تو مهمونی دهن همه رو سرویس کرده
کتکسون زده
موبایلاشون رو گشته
کف زمین خوابوندتشون
خلاصه یه وضی
بدنم سرد شد
گفتم گرفتنشون؟>
گفت نه!
یه نفس راحت کشیدم
دوستم داشت میگغت دیدی خدا چه رحمی بهمون کرد؟
حوصله فکر مردن به لطف خدا ر نداشتم
خدافظی کردم
به اون دو نفر زنگ زدم
کتک خورده بودن
از صورتاشون عکس گرفته بودن
میگفتن هرچی بیسیم میزدن ئیرو انتظامی ماشین بفرسته اینا رو ببرن کلانتری ماشین نبوده که بفرستن
اینم شانس اونا
تا اینکه بد بختا رو بی هیچ پولی ساعت 12 شب رها کرده بودن
اونم تو اون بیابون بیس آب و علف
توضیح اینکه جیب همه رو خالی کرده بودن
من واقعا دهنم باز مونده بود ز این شانسی که آورده بودم
و با خودم فکر میکردم که دیگه وقت تشکر از خداس
اینم از ماجرای تفریح جوونا تو مملکتی که زادی توش نزدیک به مطلقه

وه

نامه اي به وه وه عزيزم
سلام يادته اون روز ميگفتي تو خيابون يه پسر تي شرت صورتي ديدي حالت به هم خورده از رفتار دخترونش
سوار ماشين شدنش
راه رفتن و حرف زدنش
يادته اون روز كه موهام رو مدل جديد داده بودم
به صورتم كرو روشن كننده زده بودم
ناخن هام بلند بود
مامانم بهت گفت منو نصيحت كني گفتي گوشتو بيار
و دم گوشم گفتي مثل بچه كوني ها ميشي نكن از اين كارا
بهت لبخند زدم
يادته وقتي داشتي كتاب هنرمندان معاصر ايران رو باهم ورق ميزديم به يه هنرمند رسيدي گفتي اين گي هست و به فلان كشتي گير علاقه منده و تو خيلي از كاراش از صورت اون كشتي گير استفاده ميكني
ازت خواستم رو نقاشي ها مكث بيشتري كنيم تا من اون نقاشي ها رو با دقت ببينم
حافظ شيرازي هم ميدونه كه تو به تمام مرداي اطرافت مشكوكي كه بهت نظر دارن
اما اين فكر رو در مورد من نميكني
چرا؟
تا حالا به اين فكر كردي كه چرا وقتي باهات حرف ميزنم فقط به چشات نگاه ميكنم
فقط به چشات
چرا همه بهم ميگن وه وه چرا تو رو انقدر دوست داره؟
حتي حالا كه ازدواج كرده
بعضيا ميگفتن من عاشقتم و منتظر اين بون كه بعد از ازدواجت من افسرده شم
اما من از همه خوشحال تر بودم
پشتت وايسادم تا به عشقت برسي
و حالا
به خاطر تو جايي رفتم كه هيچ وقت فكرش رو نميكردم يه روزي راهم به اونجا بخوره
و حرفايي شنيدم كه تصورشم نميكردم از كسي بشنوم
وقتي پشت در مشاور كلينيك ترك اعتياد منتظر بودم ....
يه مرد اومد بهم گفت آقا چي مصرف ميكني؟
دهنم باز مونده بود
گفت راحت باش
من هم مثل تو بودم
يه نصيحت بهت ميكنم
هر مقداري كه مصرف ميكني راستش رو به دكتر بگو
كه بتونن كمكت كنن
زبونم باز شد گفتم آقا مشكل خودم نيست
مشكل ......
گفت آها
و از اراده برام گفت
ممن به خاطر تو خيلي جلو رفتم
همه ميگن به تو چه خودتو بكش كنار اما من ميگم نه
من بايد تا تهش برم
من نميخوام آينده ي سياه در انتظار وه وه عزيزم باشه
من به خاطر تو
يك ماه افسرده بودم
من به خاطر تو ديشب كه از كلاس بر ميگشتم خونه يك بند اشك ريختم
من به خاطر تو و در برابر مشكلي كه واست پيش اومده احساس ضعف كردم
من و احساس ضعف در برابر يه مشكل؟
ببين با من چه كردي دختر؟
من
سام
كه دوستيمون مثال زدني بود يه همجنسگرام
اينا رو نوشتم كه فقط همينو بهت بگم
كه پسر سر به زير فاميل
كسي كه همه بهش اعتماد ميكنن
كسي كه مورد تمسخر پسراي فاميل قرار ميگيره كه بهش ميگن كبريت بي خطر
كسي كه همه آينده ي رو شني رو واسش ميبينن
يه همجنسگراس
يه گيه
يه كونيه.....
كسيه كه آينده روشني از جنس آينده روشن شما براي خودش متصور نيست
من از خودم براي تك تك شما گذشتم
و اين پسر محبوب فاميل از شما فقط يه درخواست داره
اونم اينه كه به رسميت بشناسيدش و بزاريد اونجور كه هست
اونجور كه بايد
اونجور كه دوست دارم زندگي كنم
همين.....