۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

تا حالا شده؟

تا حالا شده از صبح یه بعض تو گلوت گیر کرده باشه؟
تا حالا شده آرزوت بلند بلند گریه کردن و هقهق کردن باشه؟
تا حالا شده به مقدس ترین حریم زندگیت شک کنی؟
تا حالا شده سوال تو زهنت پیش بیاد که واسه چی خودتو داری به کشتن میدی؟ به خاطر دشمنات؟
خدایا من امروز به تو شک کردم
تو مقدس ترین حریم زندگیم بودی
اما من خیلی وقته اثری ازت نمیبینم
هی پیش خودم میگم خدا هست
خدا منو میبینه
خدا ما رو میبینه
اما دیگه خسته شدم
خیلی گشتم پیدات نکردم و این احتمالا آخرین درد و دلیه که بات میکنم
درد دلی که حس میکنم دارم به یه کسی که نیست میکنم
خدایا امیدوارم زنده شی
بیدار شی
یا هر چی اسمش هست
و خودت رو به من به این مردم که از اوردن اسمشونم چشام پر اشک میشه نشون بدی
خدایا لطفا بیدار شو
ما اینجا له شدیم

۳ نظر:

  1. زیر شلاق زمستون
    بغض تاریخی سنگم
    که اسیر این غروبه
    یخی پریده رنگم
    میمونم زیر هجوم زخمی آوار کینه
    واسه بازیچه نبودن آخرین بازی همینه

    پاسخحذف
  2. خدا جون متشکریم که چشم دادی، بهمون
    واسه گریه کردن و دیدن این دنیای زشت
    مرسی که پا به ما دادی واسه‌ی سگ‌دو زدن
    واسه‌ی گشتن تو جهنم دنبال راه بهشت
    آخ که شکرت ای خدا واسه جهان به این بدی
    چی می‌شد اگه تو دست به ساختنش نمی‌زدی

    خدا جون ممنون از این‌که دو تا دست دادی به ما
    تا اونارو رو به هر مترسکی دراز کنیم
    خداجون مرسی از این دلی که تو سینمونه
    می‌تونیم دل یکی دیگه رو بازیچه کنیم
    آخ که شکرت ای خدا واسه جهان به این بدی
    چی می‌شد اگه تو دست به ساختنش نمی‌زدی

    پاسخحذف
  3. بیرون خبری نیست. برو جلو آینه، خوب خودت رو ببین. به نظرت خدا چه شکلیه؟

    پاسخحذف