۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

چیزی نمیگم قضاوت با خودتون

ساعت 3 ظهر خیابون کریمخان
بریم کلیسا ببینیم چه خبره؟
رامون میدن؟
برا چی ندن؟
بریم منم سوال دارم چند تا شاید مسیحی شدم
برو بابا مگه تو مسلمونی حالا که تغییر دین بدی؟
خفه دوباره شروع نکن

تو حیاط کلیسا تو اتاقک جلوی در یه خانمی داره با آقاهه توی اتاق حرف میزنه
من مسلمونم به خدا سید هم هستم اما به عیسی مسیح خیلی اعتقاد دارم
به خدا اسم این بچه (به بچه 3-4 سالش اشاره میکنه)رو گذاشتم عیسی
ترو خدا واسش دعا کنید خیلی مشکل داره(در مورد فردی حرف میزد که قبل از رسیدن مادر موردش باشون حرف زده بود) بهم گفت بیام اینجا در خواست کنم که واسش دعا کنید
باشه خانم حتما
ایشالا خدا مشکلشو حل میکنه
خیلی ممنون آقا
خدافظ
خدافط
من و دوستم رفتیم تو
ون ناظر بودم و دوستم شروع کرد با مرده حرف زدن


سلام آقا خسته نباشید
_سلام عزیزم بفرمائید؟
_میتونبم بریم داخل کلیسا؟

نه آخه امروز مراسمه مخصوصه ولی هر روزی که بخوایید میتونید بیایید

فردا هم هستید؟

آره تا ساعت 6 بعد از ظهر

کسی هم هست واسه تحقیقات؟

واسه تحقیق باید از دانشگاه نامه بیارید

چه نامه ای؟
واسه دین خودم تحقیق میخوام بکنم
میخوام تغییر دین بدم

آقا پسر ول کن تغییر دین چیه؟ این کارا نمیشه تو ایران کرد

چرا آخه؟ دین خودمه میخوام عوضش کنم

میخوای سر خودتو به باد بدی؟
ما هم کسی رو نداریم بات صحبت کنه دردسر میشه واسمون
اما تو هر وقت دلت میخواد بیا اینجا دعا کن و شمع روشن کن اینجا خونه ی خداست تو آزادی

مرسی آقا اما....

بیخیال پسر

باشه خدافظ

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

حس

یه حسایی گاهی به آدم دست میده که وجودتو لبریز میکنه از نیاز
از نیاز به اون حس رسیدن
مثلا تو اینشبا خیلی به کلم میزنه که با ماشین برم بیرون تنها تا دیروقت
تو یه اتوبان گاز بد و کلمو از پنجره بیارم بیرون و به سختی نفس بکشم و باد رو حس کنم که انگار منو محکم بغل کرده
یا یه شب ساکت تنها تو جاده ساعت 1 نصف شب از ماشین پیاده شم و آسمون رو ببینم و یهو دلم هری بریزه پایین که این دیگه چیه؟
این عظمت از کجا اومده؟(آسمون و ستاره ها رو میگم) و از خودت بپرسی من کیم تو این دریای بیکران؟
بعد تو این حالت دلهره لذت بخش حمله سگها رو هم داشته باشه
که هی صداشون بت نزدیک تر میشه
و این شعر تو مخت راه بره که :
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
این دو تا حس رو تجربه کردم اما متفاوت
تفاوتشم اینه که تنها نبودم
یا با دوستای استریت یا فامیل و پسر خاله ها ودختر خاله ها
حسا لذت بخش بود اما
به نظرم لذت تنهاییش مضاعف میومد
حسایی که نسبت بشون علاقه دارم زیاده
مثلا
خیس شدن زیر بارون
یخ زدن تو زمستون بعد زیر کرسی خزیدن(وای فکر کن! چه حالی میده!)
رانندگی در شب تابستان
لمس دستای تو
داد زدن لب دره
شنا کردن تا دور توی دریای آروم کیش
زبون یه پسر رو تو دهن حس کردن یا زبونم به زبون یه پسر قفل شه لبا هم همینطور

وکلی حس هست که الان یادم نیست اما وقتی به ذهنم حمله میکنن خیلی دوست دارم تو یه جایی مثل اینجا ازشون بنویسم
اگه باز به ذهنم برسه مطمئنا دربارشون خواهم نوشت

رویای نیمه شب تابستان

رویای نیمه شب تابستان
انتخاب این تیتر شاید ربطی به مو ضوعی که می خوام ازش بنویسم نداشته باشه اما
هم اینکه الان هم نیمه شبه هم تابستان و هم این تیتر حس خوبی بم میده مثل حس دیدن ستاره تو کویر یا دشت
یا لب گرفتن تو هوای سرد
بگذریم از مقدمه
امشب وقتی داشتیم از مهمانی افطاری بر میگشتیم تو ماشین یهو آبجی گلم حوس آیس پک کرد منم که دلم نیومد این خواسته ی خواهرمو اجابت نکنم مسیر برگشت به خونه رو از جایی انتخاب کردم که سر راهش آیس پک فروشی باشه
خلاصه اینکه رفتم تو آیس پکی و سفارش 3 تا آیس پک دادم و تو مغاره تلوزیوون روشن بود اخبار نشون میداد
سخنرانیه دیکتاتور کبیر بود
هی میگفت هی حرص میخوردم
هی میگفت منم خودم و میخوردم و زیر لب فحش میدادم
داشتم از عصبانیت دیگه به خودم میلرزیدم با خودم میگفتم باید یه جوری این عصبانیت رو یه جایی خالی کنم حالا چه با سرعت زیاد و لایی کشیدن(که واقعا تو کنترل اعصاب جواب میده) یا اینکه برم تو ماشین و جلوی خانواده چند تا فحش ناموسی به این بی شرف بدم
مردد بودم بین این دو روش تخلیه درونی که کدومو انتخاب کنم
که یه آقا پسر هم قد و تقریبا هم سن خودم با سه تا آیس پک اومد جلوم گفت آقا بفرمایید
ماجرا وقتی حساس شد که دیدم طررف تو انگشت اشارش حلقه داره
دیگه از خود بی خود شدم
نیاز به تنفس مصنوعی داشتم اونم دهن به دهن
خلاصه اینکه پسره داشت توضیح میداد که طعم هر کدوم چیه منم مثل احمقا خیره شده بودم به صورتش و لبخند میزدم
نگام کرد و خندید
پسره ساده بود
تیپش مثل خودمم بود
با ناز حرف نمیزد مثل خودم بود
حیف که خونواده تو ماشین منتظر بود و به خاطر تاخییر زنگ زدن به گوشیم به غر زدن
منم مجبور شدم مغازه رو با روح شاد ترک کنم
اصلا سخنرانیه اون بی شرف بل کل یادم رفت
پسره تو مغزم رژه میرفت
و این جمله تو ذهنم هی تکرار میشد که ما همه جا هستیم
این که تو. تو نهایت حس تنهاییت و ناراحتی و عصبانی بودن با دیدن یه هم احساس اقد آروم بشی خیلی خوشمزس
همجنسگرا ها موجودات محشزین و دوست داشتنی
به همتون افتخار میکنم و دوستون دارم
ما آرامش دنیاییم
ما با هم هستیم حتی با یه رد و بدل کردن لبخند
و ما همه جا هستیم

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

تنهایی

_معلومه چته؟
پسره واساده زل زد ه تو چشات میگه: تو مزاحمی دست از سرم بر دار
من عاشقت نبودم و نیستم
دروغ گفتم
فکر کن هیچی بینمون نبوده

بعد توام وایسادی نگاش میکنی
نگاش میکنی هر چی دلش میخواد بت بگه؟
یعنی انقد وضعت خرابه؟
_آره وضعم خرابه
تو از گی بودن چی میدونی؟
گی بودن تو یه کشور مسلمون
با مردم متحجر
_ تو که باز همه چیتو ربط دادی به گی بودنت و حقوق پایمال شده ی همجنسگرا ها
_چرا ربط ندم؟
الان گی بودنم تمام زندگی منو تحت تاثیر قرار داده
سعی کردم نسبت بش بی تفاوت باشم اما نمیشه
من هیچ پیش فرضی راجب به آیندم ندارم
هیچ فونداسیونی که من بنای آرزو هامو روش بزارم
آینده به من میگه یا آزادی یا وطنت آینده به من میگه یا نوع زندگی به سبک خودت یا موندن با خانوادت
این طریقه ی راه جلو پا گذاشتن نا عادلانس
قبول کن
_چی بگم بت والا
_قبول کن که این مسائل فقط تحت تاثیر گی بودنمه
_قبول اما تو خیلی سخت میگیری خیلی بد بینی
_باش حرف تو ام قبول
حرفتو قبول دارم که این کارا رو کردم
_چه کارایی رو؟
_در مورد سخت گیری که گفتی الان 4-5 روزه که تو چت روم یا اد لیست پر پیمونم دنبال یه گی که بهم بخوره میگردم
به راحتی به طرف عکس میدم
منی که عکس گرفتن ازم کار حضرت فیل بود
به 3-4 نفر عکس دادم بهم گفتن خوبی ها اما تایپ ما نیستی یا کیس من نیستی
میبینی من اسون گرفتم اما دیگران.........
یا مثلا همین پسره که امشب این حرفا رو بم زد و له کرد منوفقط نگاش کردم
هیچی نگفتم فقط وقتی گفت تو رو به خیر و من رو به سلامت بهم گفت خب خدافظی کن من احمق هم مثل این دخترای خاک تو سر تو فیلما کلمو به نشونه منفی تکون دادن
این نشون آسون گرفتن من نیست که امشب شاعت 10:30 تنها پاشدم رفتم پارک با یه حلقه تو انگشت اشاره
به امید پیدا کردن یه نفر
بازم طبق همون قانون مورفی خبری نبود جز یه گروه که نمیدونم چی شد نتونستم رابطه بر قرار کنم اونا هم گرم صحبت بودن با هم
اصلا منو ندیدن فکر کنم
اما وقتی تنها داشتم نو پارک قدم میزدم حس کردم مثل آدمایی میمونم که اومده سکس بفروشه
یه جور شرمساری بود
نه اینکه بگم سکس فروختن کار بدیه
نه اصلا اینم یه جور کسب در آمد با لذت که عاقلانه به نظر میرسه
شاید تو یه برهه اگه بخوام یا مجبور شم این کارو میکنم
میبی سخت گیریمو چه کم کردم
ام بازم خبری نیست
من تنهام
من تنهام
من تنهام
یکی به دادم برسه
گفتنی زیاد دارم اما نای نوشتن ندارم
بغض راه گلومو بسته
من تنهام و به کمک احتیاجدارم
اما دستمو به سمت کی دراز کنم؟
نه خدایی نه چیزی


من تنهام
مثل خداییکه نیست

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

به پسر استریت جذاب یا where the world mine

کاش چون یاد دل انگیز زنی میخزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم تو را میدیدم خیره بر جلوه ی زیبایی خویش



شعر از فروغ

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

قوانین مورفی

یه سری قانون هست به نام قوانین مورفی
این قانونا که هممون به نوعی تو زندگیامون درک یا تجربشون میکنیم
تهه بد شانسین
یکی از این قانونا اینه که:تو ترافیک لاینی که تو توش حرکت میکنی از همه لاین ها آروم تر حرکت میکنه این وضع با عوض کردن لاین هم عوض نمیشه و تو همیشه تو کند ترین لاینی
یا اینکه : وقتی داری یه دسته کلید رو امتحان میکنی که کدومش به در میخوره مطمئنا کلید مورد نظر تو آخرین کلیدیه که امتحان میکنی

حالا با این مقدمه میخواستم بگم جریان من با گی های پارک اندیشه یا پارک دانشجو همینه
هر وقت تو این پارکا تنهام یا با یه گی هستم و کاملا آمادگی اینو دارم که یه گی رو ملاقات کنم و باش رابطه بگیرم همه گی ها از اونجا رفتن مرخصی اگرم باشن یا جفتن یا دلچسب من نیستن(چه پر رو؟؟؟!!!!)
حالا از اونور وقتی با بر و بچ استریت یا خانواده میرم همه جا پر میشه از گی های خوشتیپ ومامان که پا هم میدن
نمونش همین امشب
با دو تا از پسر خاله هم رفته بودیم پارک اندیشه قدم بزنیم
یکیشون داشت از سیاست حرف میزد و چرت وپرت و میبست به هم و میگفت منم برا اینکه معتاد نشه حرفاشو تایید میکردم آخه بنده خدا نیاز مفرط به این داره که دیگران تاییدش کنن حتی راننده تاکسی ها(من راننده تاکسی نیستم میخوام ابعاد مریضیشو واستون شرح بدم)
اونیکی پسر خاله هم مشغول چشم چرونی بود و داشت از خدای خودش تعریف میکرد که چی آفریده؟؟؟؟(البته در مورد دخترا)
منم این وسط(دقت کنید دقیقا وسط) داشتم خودمو نفرین میکردم که چرا با اینا اومدم و چرا تنها نیمدوم؟
آخه پارک پره گی بود از تکی بگیر تا جفت و گروه
این مسئله وقتی برام سوزش آور تر شد که در هین قدم زدن و چشم چرونی یهو رو یه پسر قفل کردم و در حال حرکت به جلو سرم به سمتش میچرخید(خوب فضا سازی میکنم که قابل تصور باشه واستون) پسره ناز بود و خوردنی فشن هم بود تقریبا
واسم چشمک زد
وایییییییییی
من اما جلو اون پسر خاله های فضول چی کار میتونستم بکنم؟؟؟؟
تنها کاری که کردم این بود که منم واسش چشمک زدم و زبونمو در آوردم واسش
و بعد سرم دیگه توان چرخش بیشتر نداشت که بیشتر از دیدنش لذت ببرم
حیف
اینام از دستم پرید
نتیجه:
باید این بند رو به قوانین مورفی اضافه کنیم که گی ها هر وقت که بشون نیاز داری نیستن و هر وقت که اصراری به دیدن یا رابطه گرفتن باشون نداری به وفور هستن

همینجا یه سوال واسم پیش اومد:
کی بوده که من به گی ها احتیاجی نداشتم؟؟؟؟

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

تا حالا شده؟

تا حالا شده از صبح یه بعض تو گلوت گیر کرده باشه؟
تا حالا شده آرزوت بلند بلند گریه کردن و هقهق کردن باشه؟
تا حالا شده به مقدس ترین حریم زندگیت شک کنی؟
تا حالا شده سوال تو زهنت پیش بیاد که واسه چی خودتو داری به کشتن میدی؟ به خاطر دشمنات؟
خدایا من امروز به تو شک کردم
تو مقدس ترین حریم زندگیم بودی
اما من خیلی وقته اثری ازت نمیبینم
هی پیش خودم میگم خدا هست
خدا منو میبینه
خدا ما رو میبینه
اما دیگه خسته شدم
خیلی گشتم پیدات نکردم و این احتمالا آخرین درد و دلیه که بات میکنم
درد دلی که حس میکنم دارم به یه کسی که نیست میکنم
خدایا امیدوارم زنده شی
بیدار شی
یا هر چی اسمش هست
و خودت رو به من به این مردم که از اوردن اسمشونم چشام پر اشک میشه نشون بدی
خدایا لطفا بیدار شو
ما اینجا له شدیم

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

دندونپزشک خوشتیپ و خوشگل هم داشتن نعمتیه ها!!!
به جای اینکه یه ساعت با دهن باز به سقف نگاه کنی و به زمین و زمان فحش بدی به صورت جذاب دکتر خیره میشی و به این فکر میکنی که وقت بعدی کیه؟ و چه لباسی بپوشی و از این جور حرفا.....
حلاصه که یه ساعت خیلی سریع و مفرح میگذره دکتره هم از نگاه خیره ی تو به خودش بویی نمیبره اگه هم ببره(بو رو میگم)واسش عادیه
میتونی امتحان کنی
پ.ن:تمام حرفای بالا به شرطیه که دندونپزشک آقای دکتر خوشتیپ باسه نه خانوم دکتر
P:

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

سلام
من دوباره میخوام بنویسم
دوباره.....
اون نوشته های قبلی رو بی خیال
حتی اسم بلاگ رو بی خیال
تو این مدت خیلی چیزا عوض شده حتی خودم
نمیدونم الان که همه سرشون تو سیاسته از خودم نوشتن و گفتن کار درستیه یا نه؟
اونم برای من که خودم رو واسه سیاست جر میدم و مسائل سیاسی مستقیم تو زندگیم و انتخابام تاثیر میزاره
ام خوب مهم دوباره شروع کردنه و دوباره گفتن
و اینبار همون طور که معلومه هم اوردم و دارم فارسی مینویسم تا کسی که بلاگ رو میخونه فکر نکنه داره تقاص اعماله بدشو میده
چرت گفتم حالا فکر نکنید من دیندارم
من هم مثل خیلیها اعتقاد دارم همجنسگرایی و دینداری با هم جور در نمیاد
در ضمن من بی دین هم نیستم ضد دینم
بگذریم راجب این مسئله هم حرف دارم که خواهم گفت
همشو دارم موکول میکنم به آینده کون گشاده دیگه شما به بزرگیه خودتون ببخشید
شاید همون کاری رو بکنم که خیلی دوست دارم یعنی اینکه روزی چند تا بلاگ آپ کنم امکاناتش هست اما خودم نیستم
حالا سعی میکنم بشه
فکر کنم کافی باشه واسه اعلام اینکه من دوباره هستم
پس فعلا