۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

13 آبان

بلاخره 13 آبان هم رسید
و من هم مثل همه مراسم های دیگه رفتم
شبش اس ام اس های بدی دریافت کردم
از حالت نظامی شهر میگفتن
از اینکه فرمانده نیروی انتظامی گفته که به تند ترین حالت بر خورد میکنه بامون
از آماده باش همه سربازا
دلهره داشتم
مثل قبل از تمام تظاهراتایی که رفته بودم
اما خوب آمادگی هر چیزی رو داشتم
بی اغراق بگم حتی مرگ
ساعت 10 میدون 7تیر بودم
با 3 نفر دیگه قرار داشتم
دیدیم همو با هوم رفتیم سمت کریمخان
خیابون پر گارد ویژه و لباس شخصی بود
نذاشتن بریم تو کریمخان جمعیت با هم رفتیم به سمت بالا
همون جا من شروع کردم به الله اکبر گفتن
مردم هم همراه شدن
تا روبروی هتل مروارید رفتیم
زیاد بودیم
جمعیت هی فشرده تر میشد
همه شعار میدادن
اجازه حرکت بمون نمیدادن
انگار محاصره شده بودیم
تا به شعار یا حسین میر حسین رسیدیم که حمله کردن
وحشتناک بود
با نهایت خشونت میزدن تو سر و صورت
جمعیت شکافتن
من قشنگ لایه بیرون بودم حسابی باتوم خوردم
تو کمرم 5-4 تا
نمیشد حرکت کرد بسکه فشرده بودیم
اونا هم هی داد میزدن و فش میدادن که حرکت کن
یه مرد با کت و شلوار اومده بود باتوم برقی دستش بود آدما رو انتخاب میکرد و بشون شک میزد
هممون که اونجاا بودیم یه شک هم نسیبمون شد
تا بلاخره به یه کوچی رسیدیم سر کوچه یکیشون واسم جفت پا گرفت
افتادم عینکم پرت شد یه طرف
زیر یه موتور که پارک شده بود
دویدیم توی کوچه یه خونه بمون پناه داد 30-40 نفر تو خونه بودیم همه بد کتک خورده بودن
10 دقیقه بعد رفتم جایی که عینکم افتاده بود
پر گارد بود سر همه داد میزدن که حرکت کنید
با کمال اعتماد به نفس از غافل بودن یکیشون استفاده کردم و عینکمو برداشتم
حسابی کتک خوردم همراهام بد تر از من
رفتیم تو کوچه پس کوچه ها محاصره شده بودیم
تو خیابون فرعیا مردم هی تجمع میکردن و شعار میدادن و اونا حمله میکردن
هی پناه میبردیم تو خونه ها
تو گاز اشک آور زدن هم کم نمیزاشتن
جمعیت خوب و قابل توجه اومده بود اما اجازه ی تجمع نمیدادن
با حضار بد بختی تونستیم بریم سمت کریم خان از خودشون حدود دوهزار نفر با پرچم ایران راه میرفتن و شعار میدادن
مرد ها جلو و زن ها عقب
یاد توصیف هایی که از 28 مرداد شنیده بودم افتادم زن های خراب و مرد های لات
میگفتم مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه
راجب سبز مخملی هم یه چیزایی میگفتن بی شرفا
گارد ها ازشون حمایت میکردن مردم مثل ما رو کرده بودن تو پیاده رو و محاصره کرده بودن و داد میزدن حرکت کنید
و اگه کسی وایمیساد 3-4 نفره میافتادن به جونش
وحشی بودن و بی شرف یهو بی هیچ دلیلی بدون اینکه شعاری داده بشه حمله میکردن به مردمی که تو پیاده رو ها راه میرفتن و میزدنشون
ما هم از این کت ها بی نسیب نموندیم
جایی که زدنمون دیگه اجازه جلو رفتن به سمت ولیعصر بمون نمیدادن
چاره ای ندیدیم جز اینکه یه تاکسی بگیریم و سوار ماشین شیم
وقت برگشتن مسیرمون از سمت سفارت آمریکا بود
رو دیوارا با سبز علیه ما شعار نوشته بودن
سبر فقط سبز علی مرگ به سبز مخملی
دم سفارت دیدم مردم دارن آشغالایی که بسیجیای بیشرف ریختن جمع میکنن
مردمی با تیپ ما
گاردیا بالا سرشون بودن و داد میزدن جمع کنید و اگه کسی تعلل میکرد باتوم میخورد
دستم داره میلرزه دیگه نمیتونم ادامه بدم
بد کردن بامون بی شرفا
کمرم پر جای باتوم
همه تو خیابونا میلنگیدن
گیر بد بیشرفایی افتادیم
برای بقای خودشون دست به هر کاری میزنن
رسیدم خونه اومدم اینا رو تو بلاگم بنویسم دیدم بلاگر باز نمیشه
سرعت نت پایینه موبایلا آنتن نمیده
دوباره شروع شد
اما از همینجا به اون بی شرفا میگم اگه فکر کردید با اینکارا دیگه نمیایم کور خوندید
16 آذر رو میبینید که میایم و چند برابر هم میایم

۱ نظر:

  1. شجاعت-ات قابل تحسین ه.. فوق العاده... بینهایت باارزش.
    برای مرگ هم آماده بودی.. حتی فکر کردنش هم سخته. نمیدونم چطور احساسم رو بیان کنم که بدونی چقدر به تو و ایرانی هایی مثل تو افتخار میکنم... البته افتخار هموطن بودن با شما رو.
    نمیدونم چقدر درد داری.. نمیتونم حتی کمک ناچیزی برای تسکین دردهات باشم.. فقط میدونم آزادی ایران رو مدیون تو و همه اونهایی که از زندگی خودشون گذشتن.. خواهیم بود... تا ابد.

    پاسخحذف