۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

زود دیر شد

ا حالا به این فکر کردی که یه وقتی هم میرسه که وقتی از جلوی آیینه رد میشی سریع رد میشی که خودتو نبینی
که فرار کنی از خودت
مسئله فلسفی نیست
از ظاهر خودت
دیگه مثل الان واسه چند دقیقه به آیینه خیره نشی که وایییییییییی
عجب چیزیم من
یه وقتی میرسه که دیگه زیبا نیستی
و هر ورز که جلوی آیینه می ایستی یه نشونه جدید از گذر زمان میبینی
زمان زیباییت رو ازت میگیره
دیگه اون خونی که تو وجودت موج میزد به زور میچرخه
تا فقط تسویه حساب کنی و بری
همین
اون موقع چی داری واسه اینکه آدم ها رو به خودت جذب کنی؟
که تنها نباشی
همین الانش هم که مثلا زیبایی به نظر من تنهایی چه برسه به اون موقع
پاشو یه کاری کن
هی نگو بعدا
از کجا معلوم همین امشب که داری از خیابون رد میشی یه ماشین نیاد از روت رد شه؟
بمیری
به همین راحتی
سهمت از این دنیا ته میکشه
از خواب پاشو
اگه وقتی داشته باشه الان وقتشه
ترس رو کنار بذار
انقلاب کن
درون خودت
و بیرون
انقدر قوی هستی که بتونی خیلی چیزا رود عوض کنی
پاشو که همین الانش هم دیره
چه برسه به فردا؟

۲ نظر:

  1. نگران گذر زمان نباش....یه موقعی من همش دردم این بود که دارم پیر میشم!روز تولد 20-21 سالگیم ناراحت بودم در حد مرگ...ولی الان که 24 سالمکه هر سالی که میگذره پختگی رو بیشتر تجربه میکنم که خودش شیرینه!
    هر دوره ای قشنگی خودش رو داره... و هر تیپی هم طرفدارای خودش رو!
    از زندگیت لذت ببر

    پاسخحذف
  2. نمیدونم چرا- من هرچند خودم زیبا نیستم ولی در کنار رفتار و تجربه و ... ریبایی رو هم اصیل و اصل میدونم.

    پاسخحذف