۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

دیده ام آن چشم دل سیه که تو داری جانب هیچ آشنا نگاه ندارد

دو هفته گذشته
دو هفته هست که گذشته
و به سختی گذشته
من هنوزم وقتی چشمام رو میبندم چشمای تو رو میبینم
روبروم
تو زیبایی و من تنها
نگاه عمیقت دید من رو نسبت به خیلی چیزا عوض کرده
نگاهی که عمق داشت
عمقی به وسعت دریا
نشون میده قلب بزرگی داری
حتی اگه سکس میفروشی
مهم نیست

تو آدم رویای من نیستی
تو خود رویای منی
حس تازه ایه اینکه هر وقت به یادت میافتم میخوام
زانوهام رو بغل کنم و های های گریه کنم
با صدای بلند
بی مراعات
بی ترس از این که مورد سوال قرار بگیرم
چه جوابی دارم واسه گفتن؟
بگم فقط یه نگاه منو به این روز انداخته؟
تو این دو هفته خیلی شنیدم که میگن گرفته ای
مشکلی پیش اومده؟
من که بازیگر ماهری بودم
کم آوردم با تو
نقشم رو خوب بازی نمیکنم دیگه
من اینجا اشک میریزم و مینویسم و نمیتونم تو الان کجایی؟
کجای این شهر؟
نکنه غم تو دلت باشه!
که نگاهت میگفت غم داری
غم بزرگ

آرزوم الان فقط همینه دوباره دیدن تو
همین
دوباره دیدن پسری که به یاد آوردنش
قلبم رو میفشاره
و احساس داغ بودن میکنم
تابستون
آفتاب.........

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر