۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

لمس لحظه

نمیدونم چرا انقدر شخصیت نا محبوبی دارم
و دوست نداشتنی
همش هم تلاشم اینه که محبت کنم
جبران کنم
بی دریغ
اما اینا ذهنشون خیلی وقت پیش راجب من ساخته شده
من یه پله ام
یه موجود چارپا که میشه ازش سواری کشید
پس باید بش دروغ گفد که تو خوبی
کاش کمی هوشم کمتر بود
کاش کمتر رو رفتار دیگران نسبت به خودم حساس و دقیق بودم
میخوام خودم باشم
محبت کردن بسه
سواری بسه
دلم میخواد کمی مغرور باشم
کمی دست نیافتنی
کمی سخت
اما نمیشه
دیگه حالم داره از این من به هم میخوره
تلاش احمقانه ای میکردم تا حالا
که خوب و دوست دتشتنی باشم واسه همه
اما این بازی دو سر باخت بود واسم
هم اینکه محبوب نشدم
هم اینکه لحظه هامو هدر دادم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر