۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

بچه

هنوز هم مثل پسر بچه ها میمونم
یا شایدم دختر بچه ها
وقتی که انتظار بی توجهی و کم لطفی رو ندارم
و یکی بهم تشر میزنه
ناراحتم میکنه
وقتی یکی برام خیلی مهمه
و میفهمم من براش هیچی نیستم

بغض میکنم
اشک تو چشام جمع میشه

این کار زشت به نظرم میومد
اسمش رو گذاشته بودم ضعف

اما الان به نظرم ضعف نیست
کودکانه ست
کوکانه ها که ضعف نیستن

الان بغض تو گلومه

من شونه میخوام با گوش
شونه ای واسه گریه کردن و گوشی واسه اینکه بشنوتم

حتی المکان گوش و شانه به یک انسان متصل باشه مطلوب تره واسم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر