۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

به یاد فروغ

مادرم تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی میگردد
و فکر میکند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادرم تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهی ها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد



از شعر دلم برای باغچه میسوزد
کتاب ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد فروغ

۴ نظر:

  1. من همیشه وبلاگ شما رو می خونم اما هیچ وقت پست های فینگلیشتونو نخونده بودم چون راحت نبودم. تا امروز صبح.همون پستی که راجع به عشق قدیمیتون نوشته بودید. موقع خوندنش حالت تهوع شدید داشتم ولی نه از نوشته های شما. حالم از خودم به هم می خورد.من یه دختر هم جنس گرام . دقیقا مثل دوست شما مذهبی .نمی تونم این تعصبات زمخت رو که 20سال مغزمو باهاش شست و شو دادم تغییر بدم. چند سال پیش دقیقا همین اتفاق (مو به مو) برای من افتاد با این تفاوت که من جای دوست شما بودم!من احساس عذاب وجدان شدیدی داشتم و اونم هی گریه و زاری می کرد که دوباره بتونه با من باشه ولی من با همون بی رحمی اون رو از خودم روندم ولی نه اینکه اونو دوست نداشتم نه عاشقش بودم تا مرز خودکشی پیش می ری ولی رودست میزنه عقایدت بهت می خندن و گوش زد می کنن حتی اجازه نداری خودتو از این زندگی راحت کنی.
    می خواستم بگم فکر نکن تو اون مهمونی اون پسر سرد بود با تموم وجودش قلبش رو گرفته بود تا شما تپشهای بی امانش رو نبینید
    انسان هیچ وقت عشقش رو فراموش نمی کنه
    از خودم متنفرم

    پاسخحذف
  2. عكسو شعر قشنگي بود . بهتون لينك ميدم با اجازه

    پاسخحذف